کاغذ مچاله

می ســــوزم و می ســــوزانم

 

 

چه ســــــنگین گذشـــت عـــــصر بارانی ام

 

 

 

 

     

گویی نـــــوازش نمی کـــرد، باران صــــــورتم را

 

 

 

 

گــــــریه ام....


 

فـــــریادم....

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:,ساعتتوسط الهه | |

 

گاه زندگی سخت می شود

 گاه تنها تنهایی آرامش می آورد

 

گاه گذشته اذیتم میکند


 

این گاه ها ... گهگاه تمام روزوشب من میشوند

 

آن وقت بغض گلویم رامی گیرد!

 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعتتوسط الهه | |

بی حس شده ام از درد،از بغض!

فقط گاهی خط اشکی...

 

میسوزاند صورتم را...

+نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:بی حس شده ام از درد از بغض,ساعتتوسط الهه | |


ایـن روزها

بُـرد با کســی اســت که بــی رحـم باشـد ،

از دلــت کـه مایـه بگــذاری ،

سوختـه ای...

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:برد با کسی است که بی رحم باشد,ساعتتوسط الهه | |

 

 

حالم خوب است ... خوب خوب...


 

آنقدر خوب که گلویم امشب مهمانی به راه انداخته...

بغضم بد هوس رقصیدن کرده است...!

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:حالم خوب است خوب خوب,,ساعتتوسط الهه | |

دست بر دلم نگذار . . .

میسوزی . . .

داغ خیلی چیزها بر دلم مانده . . .

+نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:داغ خیلی چیزها بر دلم مانده,ساعتتوسط الهه | |

پرم از بغض
بغض هایی که نمی شکنند
بغض هایی که همانند جلادی گردنم را گرفته اند و می خواهد مرا خفه کنند
پرم از بغض هایی بی رحم

 

+نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:بغض هایی که گردنم را گرفته اند, بغض بی رحم,ساعتتوسط الهه | |